بنابراين ; هرگاه بنده مؤمن در تقوا سعى نمايد ، و از اعمال ناپسند و گناهان كبيره و نيز تسامح در فرائض ــ به گونه اى كه سبب استخفاف شود ــ اجتناب كند ، پس با اين حال ; قابل و لايق شده و جاى اميد هست كه مورد دعا و شفاعت حضرت ولىّ الله صلواة الله عليه واقع شود ، و دعاء و شفاعت ايشان در حقّ او تأثير نمايد .
بنابراين ; هر مؤمن متّقى به تقواى خود ، امام (عليه السلام) را در وقوع شفاعت و دعا ; نصرت و يارى كرده است ، و اين در ظهور عزّت و جلال ايشان كه مقرّر است نسبت به مقام رفيع ولايتشان نصرت خواهد شد ، چنانچه در همين عنوان فرمايش حضرت حجّت الله صلواة الله عليه ظهور دارد ــ كه قبلا ذكر شد ــ به اين مضمون كه :
« بپرهيزيد از خداوند ، و يارى نمائيد ما را به بيرون آوردن شما از فتنه اى كه مشرف بر شما شده ، و رو به شما آورده است( [19] ).
عنوان شانزدهم : آنكه از اعظم اقسام نصرت و يارى ايشان دعاى در تعجيل فرج آنحضرت (عليه السلام) مى باشد ، و اينكه از اعظم شرايط تأثير دعا در استجابت ــ به خصوص اين دعا ــ تقوا است ، و در فرمايش نبوى هم مروى است كه :
كافى است از دعا با وصف تقوا ; آن مقدارى كه كافى است از نمك براى طعام .
البته در اين مورد ; در كيفيّت هفتم مفصّلا بحث خواهيم كرد.
پس دعاء و طلب فرج آن عاليمقام (عليه السلام)بر و جهى كه به آن واقعاً نصرت آنحضرت حاصل شود در حالتى است كه بنده حقيقتاً داراى وصف تقوا باشد .
بنابراين ; بنده بواسطه سعى و كوشش در تحصيل تقوا ; در وقوع اين نصرت كامله نيز سعى مى كند ، خصوصاً اگر در هنگام سعى و كوشش در امر تقوا ; متذكّر اين امر بود ، و خصوصاً قصد نصرت نمايد ، و اين مطلب نيز در كيفيّت پنجم و هفتم ذكر مى شود .
نصرت و يارى حضرت قائم عليه السّلام با ارشاد جاهلين
كيفيّت دوّم ; سعى و اهتمام در ارشاد و هدايت جاهلين است
اعم از آنكه جهالتشان ;جهالت كفر و شرك باشد يا جهالت ضلالت يا جهالت در احكام دين ، يا جهالت در امر فسق و فجور باشد .
هدايت چند قسم است.
اوّل آنكه به گفتار باشد ; مثل تعليم آنچه رفع جهالت شود ، يا ترغيب و تحريص نمودن جاهل را بر وجهى كه در مقام رفع جهل خود بر آيد ، به گونه اى كه علاقه مند شود كه در مجالس علم نزد علماء حاضر شود .
دوّم آنكه با فعل و كردار باشد ، مثل آنكه فعل و حال انسان در كمالات و حسن اخلاق و مواظبت به آداب بطورى باشد كه موجب رغبت و تأليف قلوب جاهلين شود .
و اين قسم بهترين وسيله در خصوص هدايت و ارشاد است ، چنانچه در امر تقوا بيان شد .
سوّم آنكه به مال باشد ; مثل آنكه مال خود را بخاطر تأليف قلوب مردم انفاق كند ، به گونه اى كه به اين وسيله در روى آوردن بسوى امر حقّ رغبت نمايند ، و ترك كفر يا شرك يا ضلال يا فسق نمايند ، يا آنكه در امر زندگى آنها كمك كند تا آنها بر تحصيل احكام و امر دين اقدام نمايند ، يا آنكه مجلسى را از جهت مذاكره علم منعقد نمايد ; و در آن آنچه موجب رغبت حضور در آن شود ــ از اطعام و نحو آن خصوص نسبت به عوام و جاهلين و مستضعفين ــ مهيّا نمايد.
و تأييد و تأكيد بر حُسن اين نوع ترغيب ; آن است كه خداوند متعال سهمى از زكات( [20] ) را در مورد تأليف قلوب از اهل كفّار از اهل كتاب و غير از آنها يا مطلق ضعفاء ـ و لو از مسلمين ـ مقرّر فرموده ، براى آنكه آنها بسوى اسلام يا به جهاد رغبت پيدا كنند ، كه اين مطلب مفصّلا در كتب فقهى بيان شده است .
و همچنين در روايات نقل شده است كه :
وقتى حضرت رسول (صلى الله عليه وآله) خواستند اقرباء خود را بسوى دين مبين خود دعوت فرمايند ، به حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود : طعامى مهيّا فرمايند ، و بعد از اطعام حاضرين ; دعوت خود را اظهار فرمودند ، و در حديث است كه تا سه روز اين عمل را تكرار فرمودند .( [21] )
يك وسيله كاملِ ديگر از وسائل ارشاد و هدايت ; تحرير و تأليف و تصنيف احاديث و اخبار و مطالب علمى و دلائل و برهانهاى حقّه است ، و اين كيفيّت نصرت ; يعنى هدايت و ارشاد جاهلين اگر چه بر حسب تعميمى كه در اقسام آن ذكر شد ، معلوم شد كه اقدام بر آن از براى همه بندگان ، هر كدام به قسمى از اقسام آن بر وجه مقدور و ميسور امكان دارد .
بنابراين ; همه بندگان بايد كمال اهتمام را داشته ; در بعضى موارد به عنوان وجوب و در برخى ديگر به عنوان استحباب ; به هر قسم و به هر وجهى كه مقدور و ممكن شود سعى در هدايت جاهلين بنمايند .
و هرگاه انسان به اين عمل موفّق شود ; به محبوبترين عبادات پيش خداوند دست يافته ، و اشرف وسائل و اقرب قربات نزد او رسيده است ، و هم مراد واقعى از احياء نفس است كه فضل جليل آن در اين آيه مباركه است ( وَ مَنْ اَحْياها فَكَاَنَّما اَحْيَا النّاسَ جَميعاً )( [22] )يعنى : و هر كس نفسى را احياء نمايد ، پس چنان است كه تمام مردم را احياء نموده باشد .
و از حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام)در بيان آن از « كافى » روايت شده كه تأويل اعظم آيه ; آن است كه : هر كس نفسى را از ضلالت و گمراهى بسوى هدايت راهنمائى كند .( [23] )
و در اخبار فضائل مهمّ و زيادى نقل شده است .( [24] )
و لكن عمده در انجام اين نوع نصرت ، و درجه كامله آن نسبت به علماء كاملين است كه بر حسب اين فرمايش كريمه :
( وَ ادْعُ اِلى سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتى هِىَ اَحْسَن )( [25] )
و به اين روش استوار; هركدام از طوائف جاهلين را به مقتضاى حال ; به يكى از وجوه سه گانه هدايت و ارشاد فرمايند .
وجه اوّل: كه به طريق حكمت باشد ، يعنى با بيان دقايق و حقايق و اسرار خفيّه در آيات الهيّه كه در ارض و سما و جميع آفاق و در جميع مصنوعات اوست ، بر وجهى كه آن حكمتها و اسرار و دقايق بوسيله حسن بيان روشن و آشكار در عقول و افهام گردد ، كه به سبب آن به وجه يقين به امر آفريدگار اذعان نمايند ، و آيات او را تسليم نمايند ، و همچنين سائر معالم دين آنچه تعلّق دارد به تقديرات ، ونيز احكام حضرت ربّ العالمين را بيان نمايند .
و تأثير اين قسم دعوت مخصوص اهل كمال و عرفان است ، و در مورد آنها در صورتيكه رد و انكارى نداشته باشند ; مفيد و مؤثّر مى شود ، و اين انكار از خودخواهى و استكبار حاصل مى شود و از اعظم رشته هاى حبّ دنيا است كه مجموع آنها هفت رشته است ، چنانچه در « كافى » روايت فرموده است .( [26] )
وجه دوّم: به طريق موعظه حسنه است ، يعنى در مقام تبشير و بشارت ; فوائد و آثار و فضائل مهمّ و نيكوىِ دنيوى و اُخروىِ حسنات و اعمال نيك را بيان نمايد ، و در مقام تنذير ; مفاسد و مهالك و خطرات عظيم و شديد دنيوى و اُخروىِ گناهان و مناهى الهى را بيان كند ، و در هركدام به نرمى كلام و حسن و زيبائى بيان ; و به ذكر مثالهاى واضح و اخبار و سرگذشت امّت هاى گذشته ، بطورى كه موجب رغبت نفوس و واقع شدن كلام در قلوب باشد ، رفتار نمايد.
و تأثير اين قسم دعوت غالباً به صاحبان نفوس طيّبه و قلوب سليمه از مؤمنين است ، خصوص نسبت به ضعفاء از جاهلين آنها .
وجه سوّم: به طريق مجادله به وجه احسن است ، يعنى با بيان امر حقّ و اثبات آن به امر واضح و برهان قطعى كه انكار آن ممكن و جايز نباشد مگر از كسى كه مجادل و معاند باشد ، كه در اين حال نتيجه بيان و برهان از براى چنين كسانى اتمام حجّت خواهد بو ، و موجب خوارى آنها و عدم ظفر آنها بر مستضعفين از مؤمنين مى شود ، و با وساوس فريب دهنده آنها ; ضعفاء جاهلين گمراه نمى گردند .
و اين قسم دعوت غالباً نسبت به اهل جدل و صاحبان خطاو لغزش است ، و لكن عمده امرى كه در اين جهت شناخت و تذكّر آن لازم و مهم است ; اين است كه : مهمّترين وسيله در نفوذ كلام و تأثير قول هدايت كننده در قلوب و نفوس اخلاقِ نيكوى ظاهرى و باطنى در هدايت كننده است ، و ديگر حُسن نيّت و خلوص است به آنكه غرض او همان نصرت امام (عليه السلام)در امر دين الهى و امر حقّ باشد .
چرا كه اين نوع نصرت ; يعنى تعليم عباد و هدايت آنها به وجه مزبور ، نصرت كامله ايست كه افضل از تمام اقسام و كيفيّات نصرتها نسبت به آنحضرت (عليه السلام)است ، و اين نوعى نصرت است به وجود مبارك ايشان ، چه آنكه امر هدايت و ارشاد عباد امرى است الهى ، كه از طرف رسول الله (صلى الله عليه وآله)به وجود مبارك حضرت ولى عصر صلواة الله عليه موكول شده است .
پس هركس در جهت انجام اين امر ـ به يكى از وجوه سه گانه ـ اقدام نمايد چه از نظر مالى و چه از نظر گفتارى و چه از نظر عملى و كردارى ; و با توفيق الهى وسيله هدايت گروهى بشود ; در واقع حضرت ولىّ الله (عليه السلام) را در امر دين الهى نصرت كرده است ، و به اين عمل ; نصرت الهى محقق شده است ، و مصداق ( اِنْ تَنْصُرُوا الله يَنْصُرْكُمْ ) واقع مى شود ، به طوريكه در مقدمه كتاب ذكر كرديم .
و في نهج البلاغة ، قال أميرالمؤمنين (عليه السلام) فيما كتب للأشتر النخعي (رضي الله عنه) في ضمن ما أوصى به : « أمره بتقوى الله ، وإيثار طاعته ، و اتّباع ما أمر به في كتابه من فرائضه و سننه الّتي لايسعد أحد إلاّ باتّباعها ، و لايشقي أحد إلاّ مع جحودها وإضاعتها وأن ينصر الله سبحانه بقلبه ويده ولسانه ، فإنّه جلّ اسمه قدتكفّل بنصر من نصره ، و إعزاز من أعزّه ».( [27] )
و همچنين اين نوع نصرت و يارى آنحضرت (عليه السلام)نسبت به متعلّقان و رعايا و دوستان ايشان است ، كه آنها را از هلاكت و عذاب دنيوى و اُخروى خلاص مى كند ، و به فيوضات دنيوى و اُخروى فائز مى نمايد ، و احاديث و اخبار هم در فضل اين نوع ناصرين ــ يعنى علماء هدايتگر ــ بسيار است ،( [28] ) و آنها بعد از انبياء و اوصياء افضل از عامّه طوائف مؤمنين .
و از آن جمله روايت شده در «تفسير حضرت امام حسن (عليه السلام)» كه حضرت امام محمّد تقى صلواة الله عليه فرمود :
عالمى كه پرستارى كند يتيمان آل محمّد (عليهم السلام)را ، آن كسانيكه از امام خود دور افتاده اند ، و حيران مانده اند ، و در دست شياطين اسير شده اند ، و به دست دشمنان ما گرفتارند ، پس آنها را از حيرت نجات دهد ، و وسوسه هاى شياطين را از آنها دور كند ، و دشمنان آنها را به دليل و برهانى كه از ائمّه آنها رسيده ذليل و مغلوب نمايد ; فضيلت اين نوع از علماء بر عابدها بيشتر از فضيلت آسمان و عرش و كرسى و حجابها بر زمين است ، و مانند فضيلت ماه شب چهارده بر كوچك ترين ستاره هاى آسمان است.( [29] )
همچنين در همين روايت است كه حضرت امام محمّدتقى (عليه السلام)فرمود :
اگر نباشد به بركت علمائى كه در زمان غائب بودن حضرت قائم (عليه السلام)مردم را بسوى آنحضرت دعوت مى كنند ، و با دلائل محكم شبهات ملحدين را دفع مى نمايند ، و عوام ضعيف را از دام شيطان و دشمنان دين نجات مى دهند ، هر آينه تمام مردم گمراه شوند ، و از دين برمى گردند ، لكن اين نوع از علماء دلهاى ضعفاى شيعيان را نگاه مى دارد ، همانطور كه صاحب كشتى سُكّان كشتى را نگاه مى دارد ، و اين طائفه از علماء نزد خداوند جل شانهاز هر كسى افضل و بهترند.( [30] )
روايت ديگرى در « اصول كافى » نقل شده در ضمن روايتى از حضرت صادق (عليه السلام)از حضرت رسول (صلى الله عليه وآله)كه فرمود :
فضل عالم بر عابد مثل فضل ماه شب چهارده است بر باقى ستارگان ، و بدرستيكه علماء وارثان انبياء مى باشند ، و همانا انبياء دينار و درهمى را ارث نگذارند ، و لكن علم را ارث گذارند ، پس هر كس آن را اخذ نمايد ; حظّ و بهره كامل برده است .( [31] )
و عن تفسير العسكري (عليه السلام) أيضا : و قال اميرالمؤمنين (عليه السلام):
« من كان من شيعتنا عالماً بشريعتنا ، فاخرج ضعفاء شيعتنا من ظلم جهلهم الى نور العلم الّذي حبوناه ; جاء به يوم القيامة و على رأسه تاج من نور يضيئ لأهل تلك العرصات و حلّة لايقوم لأقلّ سلك منها الدنيا بحذافيرها .
ثم ينادي مناد : يا عباد الله ! هذا عالم من تلامذة بعض علماء آل محمّد (عليهم السلام) ، ألا فمن أخرجه في الدنيا من حيرة جهله فليتشبّث بنوره ليخرجه من حيرة ظلمة هذه العرصات الى نيرة الجنان ، فيخرج كلّ من كان في الدنيا علمه خيراً أو فتح عن قلبه من الجهل قفلا أو أوضح له عن شبهة ».( [32] )
نصرت و يارى حضرت قائم عليه السّلام با تحصيل علوم و معارف دينى
كيفيّت سوّم ; سعى و اهتمام در تحصيل علوم و معارف دينى از اصول و فروع دين ، و نيز اهتمام در معرفت انسان نسبت به نفس خود در مقام فراگيرى علوم و رفع جهل از خود مى باشد .
و اينك چگونگى نصرت بودن اين كيفيّت را در چند جهت بيان مى كنيم :
جهت اول: آنكه خود انسان هم از جمله كسانى است كه هدايت او راجع به امام (عليه السلام)مى باشد ، پس همان طور كه در هدايت ديگران نصرت حاصل مى شود ــ به بيانى كه گذشت ــ همچنين تحصيل نمودن وسائل هدايت خود و سعى در آن نيز ; نصرت محسوب مى شود ، چنانچه در امر تقوا هم اين خصوصيت ذكر شد.
جهت دوّم: آنكه علم مثل چراغ است كه هرگاه روشن شود حتماً از آن روشنائى حاصل مى شود ، پس بنده هم بعد از آنكه واقعاً داراى مقام و مرتبه اى از علم نافع شد ، پس قهراً از علم او نور حاصل و افاضه مى شود ، و جاهلين از او هدايت مى يابند.
پس با اين ملاحظه ; تعلّم و يادگيرى به منزله مقدّمه نصرت و يارى مى شود ، مثل آنكه انسان هرگاه خود را براى جهاد با اعداء مهيّا نمايد ، به آنكه تحصيل اسلحه نمايد ، و تعلّم كيفيّت مجادله و مقاتله را براى جهاد با اعداء نمايد ، ــ مانند اسب دوانى و تيراندازى ــ پس با اين آمادگى در مقدّمات ; نصرت در جهاد فى سبيل الله مى شود ، و به اين مقدار شخص داخل در زمره انصار شده ، و فائز به فضيلت آنها مى شود.
پس همچنين است در علوم كه از براى هدايت كردن مهيّا مى شود ، و اين هدايت از افضل كيفيّات نصرت و يارى امام (عليه السلام)است ، و اگر چه تعلّم به اين دو عنوان ــ فى نفسه بر حسب اين بيان مزبور ــ عنوان نصرت مى شود ، ولى اين خصوصيت در آن مؤكّد مى شود هر گاه نصرت امام (عليه السلام) را در هنگام اشتغال به يادگيرى قصد كند ، يعنى متذكّر اين جهت باشد ، و اين علاوه بر فوائد و فضائل ديگر است كه از جهت حصول آنها اقدام به يادگيرى علم مى كند ، پس نصرت امام (عليه السلام)را هم يكى از آن دواعى قرار دهد ، و افضل از جميع فوائد ديگر بداند .
جهت سوّم : آن جهتى است كه در عنوان دوازدهم از عناوين نصرت بودن تقوا ذكر شد .( [33] )
جهت چهارم : آن جهتى است كه در فصل سوّم از همين باب ان شاء الله خواهد آمد.
[1] ــ نهج البلاغه فيض : ص 966 ضمن نامه 45 :
[2] ــ سوره نساء آيه 69
[3] ــ كافى : ج2 ص78 حديث12 .
[4] ــ كافى : ج2 ص233 حديث10 .
[5] ــ بحارالانوار ج53 ص175.
[6] ــ كافى ج2 ص76.
[7] ــ كافى ج1 ص30.
[8] ــ ترجمه: براى ما زينت باشيد ، و براى ما مايه ننگ و عار نشويد. بحارالانوار ج71 ص31 حديث3 با اندكى تفاوت.
[9] ــ رجوع شود به بحارالانوار ج36 ص4 باب «انّ الوالدين رسول الله واميرالمؤمنين(عليهما السلام)».
[10] ــ جامع الاخبار ص 101 .
[11] ــ ترجمه : اگر اين اصحاب نبودند هرآينه آثار ما كهنه و مندرس مى شد .( وسائل الشيعة : ج27 ص142 حديث33429 با اندكى اختلاف) .
[12] ــبحارالانوار ج70 ص249 حديث25 با اندكى تفاوت.
[13] ــ حقوق غير واجبه حقوقى است كه در جمله اى از اخبار وارد است كه : هر كس در طىّ سال بايد از مال خود چيزى در وجه امام (عليه السلام)و در امور ايشان انفاق نمايد ، غنى به قدر غناء خود و فقير به قدر فقرش و فضل آنهم بسيار است . «منه ره»
[14] ــ رجوع شودبه بحارالانوار: ج27 ص198 حديث62 ، وص308 باب8 ، وص311 باب9.
[15] ــ كافى ج1 ص38 حديث7.
[16] ــ سوره توبه : آيه103 .
[17] ــ ترجمه: خواه بر آنان طلب آمرزش كنى يا استغفار نكنى ، اگر هفتاد مرتبه بر آنان طلب آمرزش كنى خداوند هرگز آنان را مورد غفران خود قرار نمى دهد.(سوره توبه آيه80) .
[18] ــ ترجمه: خواه انذار كنى و بترسانى آنها را يا نترسانى آنها را ، آنان ايمان نمى آورند.(سوره بقره آيه 6).
[19] ــ به صفحه 29 مراجعه شود.
[20] ــ اشاره به آيه مباركه زكات در سوره توبه آيه 60 مى باشد .
[21] ــ بحارالانوار ج18 ص181 حديث11.
[22] ــ سوره مائده آيه 32 .
[23] ــ كافى ج 4 ص 210 حديث 2
[24] ــ براى اطلاع بيشتر از احاديثى كه در اين مورد نقل شده به كتاب شريف كافى ج 2 ص 210 باب « في احياء المؤمن » مراجعه شود .
[25] سوره نحل آيه 125 .
[26] ــ كافى ج 2 ص 316 حديث 8 .
[27] ــ حضرت در اين نامه مالك را امر مى كنند به تقوا و ترس از خدا ، و برگزيدن فرمان او ، و پيروى از كتاب خود كه در آن واجبات و مستحباتى را امر فرموده كه كسى خوشبخت نمى شود مگر به پيروى از آنها ، و بدبخت نمى شود مگر با انكار و ضايع كردن آنها ، و اينكه خداوند متعال را با قلب و دست و زبانش يارى كند ، چراكه خداوند متكفّل و ضامن شده كه يارى كننده خود را يارى نمايد ، و كسى كه ارجمند و عزيز داند او را عزّت بخشد . ( نهج البلاغه فيض ص991 نامه53 ).
[28] ــ رجوع شود به تفسيرامام حسن عسكرى (عليه السلام) ص339 ـ 345.
[29] ــ تفسيرامام حسن(عليه السلام) ص344 حديث224.
[30] ــ تفسير امام حسن(عليه السلام)ص344 حديث225.
[31] ــ كافى ج1 ص34 ضمن حديث1.
[32] ــ ترجمة : حضرت على (عليه السلام) فرمودند: هركس از شيعيان ما عالم به احكام شريعت ما باشد و ضعيفان از شيعيان ما را از تاريكى جهل به نور علمى كه بخشيده ايم راهنمائى كند ، روز قيامت مى آيد در حاليكه بر سر او تاجى نورانى است و بر همه اهل محشر نور افشانى مى كند ، و بر تن او لباسى قيمتى است كه قيمت يك رشته از نخ آن به دنيا و پيرايه هايش مى ارزد.
سپس منادى ندا مى كند كه: اى بندگان خدا! اين دانشمندى از بعضى شاگردان آل محمّد (صلى الله عليه وآله)است ، آگاه باشيد ; هركسى را در دنيا از حيرت جهل و نادانى بيرون آورده ; به نور او چنگ زند تا او را از حيرت تاريكى محشر به نور بهشت برساند ، پس تمام كسانيكه در دنيا از او خيرى را آموخته بودند ، يا از قلبشان قفل جهل و نادانى را بازكرده ، يا شبهه اى را از آنها حلّ كرده باشد ; خارج مى شوند. (تفسيرامام حسن عسكرى (عليه السلام) ص 339 حديث 215) .
[33] ــ به ص 33 مراجعه شود.
نظرات شما عزیزان: